سحر نزديك است..... به همين زودي ها اگر ...

2010-11-15

ما از نسل الله اكبريم و تنها خداست كه براي ما براي ما بزرگتر از آن است كه توصيف شود ، تنها خداست كه از خوف او هر روز بارها و بارها به خاك مي افتيم و از رجايش و از عشقش دل از خاك برنمي داريم ،تنها خداست  كه دلمان در اضطراب رضايت او به لرزه در مي آيد و غير او هيچكس و هيچكس توجه ما را به خود جلب نخواهد كرد ...
همان خدايي كه هر چه او اراده كند همان خواهد شد ،خدايي كه اراده كرده انسان باشد و انسان را براي عشق آفريد و به او دل داد و  لذت عشق را جز به بهاي مبارزه نخواهند چشاند همان خدايي كه براي توجه دلهاي رو برگردانده ،براي دلهايي كه فراموش كرده پروردگار خود را ، حسينش را ،همان كه خون خداست يك بار براي همه بشريت هزينه كرده است ... وقتي دين خدا آنقدر ارزش دارد كه خون خدا برايش قطعه قطعه مي شود و سر قرآن ناطق به نيزه مي رود تا قرآن صامت بماند ، جان ما چه ارزشي پيدا مي كند كه از مرگ بهراسيم ؟!
ما از نسل حسينيم و  خدايمان خداي حسين  و خونمان براي حسين و خدايش...
ما از نسل عاشوراييم  اما ديگر بار نخواهيم گذاشت وجه الله ديگري قرباني شود ..
ما مهدي مان را تنها نخواهيم گذاشت ..
اي حسين !
اي غريب!
تو را به لحظه هاي غربتت قسم  ، ياريم كن نگذاريم لحظه هاي غربت  ولي خدا تكرار شود ، من سال 61 هجري نبودم اما مادرم مرا با عشق تو شير داده ،
 مرا با انديشه ي كل يوم عاشورا بزرگ كرده اند تاهيچوقت فكر نكنم دير شده  
مرا با فكر كل ارض كربلا رشد داده اند  تا بدانم جا نمانده ام ،كه اگر اين انديشه نبود الان نفسي نداشتم از داغ حسرت
اي حسين! اي حسين!
تو را به غربت ظهر عاشورا نگاهي به اين دل كه آرزو دارد هر روز را با لبيك به نداي هل من ناصر تو آغاز كند بينداز كه سخت مشتاق پرواز است، مشتاق هديه شدن،مشتاق قرباني شدن ، مشتاق غريب شدن تا مهدي غريب نماند...تا مسلم مهدي ، ولي مان، امام خامنه اي  در اين روزها تنها نماند ، ثابت كنيم به مهدي كه قدر  مسلمش را مي دانيم تا بيايد ...
مسلم در سفرش به ديار كريمه ي اهل بيت ، حضرت معصومه ، در ديدار با بسيجيان چيزي گفت كه بند دلم را پاره كرد
توصيه مان كرد به جهاد اكبر در سال همت مضاعف ، كار مضاعف ..
يعني ديگر وقتي نداريم  ، فرصتي نمانده ، سحر نزديك است ... وقتي براي تعلل نيست ، عاشورايي ديگر در راه است ... فرصت دنبال دل و دلبخواه و لحظه هاي كوتاه رفتن نيست فرصت امروز و فردا كردن نيست ...
اي حسين!
مولاي ما در اين روزها دعايي كرد كه چراغ راهم شد :
"خدايا ياريمان كن ياور امام زمان باشيم چه در زمان حضور ،چه در زمان غيبت" من نمي خواهم منتظر بمانم تا بيايد و يارش باشم  مي خواهم زمينه ساز ظهورش باشم .
اي حسين ! من مي خواهم مبارزه را آغاز كنم در اين مبارزه تنهايم نگذار كه بي عشق تو محال است ..
خدايا... خدايا...
» ادامه مطلب

اين روزها...



اگه به خاطر مناسبت امروز براي يه  لحظه سوال برات پيش اومد كه چرا؟ چطوري؟
امروز چه روزيه؟ و حماسه ايي كه تويه همچين روزي آفريده شده از چي الهام گرفته شده؟ بهتره يه سري به آيه ي 22سوره ي مجادله بزني:
"هرگز مردمي كه ايمان به خدا و روز قيامت آورده اندچنين نخواهي يافت كه دوستي با دشمنان خدا و رسول كنند،هر چند آن دشمنان،پدران يا فرزندان و برادران و خويشان آنان باشند.
اين مردم پايدارند كه خدا بر دلهاشان نور ايمان نگاشته و به روح قدس الهي آنان را مويد و منصور گردانيده و در قيامت به بهشتي داخل كند كه نهر ها زير درختانش جاريست در حاليكه در آن جاويدانند خدا از آنان خشنود وآنان هم از خدا خشنوداند.(رضي الله عنهم و رضوا عنه) آينان به حقيقت حزب خدا هستند الا اي اهل ايمان بدانيد كه حزب خدا رستگاران عالم اند "
جونايي كه به نداي الله،با كشش فطرت هاي پاكشون پا تو خط امام گذاشتند و در اين راه از جونشون،خونشون و همه ي هستي شون هزينه كردند و تعجبي نداره رضي الله عنهم و رضوا عنه كم چيزي نيست و ارزشش رو داره كه بارها و بارها به خاطرش بخوايي هزينه كني ...
شايد بعضي وقتا يادمون ميره كه خدا با كسي شوخي نداره و وقتي گفتي ايمان آوردي  و هستي ديگه نمي توني بزني زيرش و با هر كسي كه خواستي باشي و محبت هر كسي تو دلت باشه
بگي هم ميشه عاشق امام حسين باشي هم يه جورايي از يزيد خوشت بياد. ايتن همون اسلام آمريكايي كه امام مي گفت دشمن با اين جور مسلموني كاري نداره ...
اساس دين حب و بغضه ..محبت بدون كينه هيچ ارزشي نداره
السلام عليك گفتن بدون لعن يعني چي؟ حتما توي زيارت عاشورا بارها ديدي ،سلام بر حسين هميشه با لعنت بر يزيد و اعلام برائت ازش و همه ظالمان همراهه اما نه فقط يزيد سال 61 هجري ،يزيدي  كه توي هر زماني تكرار ميشه   تو هميشه بايد بشناسيش و ازش دوري كني
اگه 13 آبان 58 اين جووناي عاشورايي خوب موقعي فهميدن چي كار بايد بكنن ، اگه نسلي وظيفش رو شناخت و يك ياعلي گفت حالا نوبت من و توئه وظيفمون رو بشناسيم تا ما هم سربلند تاريخ بشيم ،
اگه اونها با اين كارشون براي برگشتن اماممون ،براي ظهورش وثيقه گذاشتن ما هم با بالا بردن بصيرتمون اين وثيقه رو كامل كنيم تا خدا ولي مون رو به ما برگردونه   …
كاش بدونيم اونهايي كه اون روز لانه جاسوسي دشمن رو تسخير كردن مطمئنا اول لانه دلشون رو از تسخير دشمن قسم خورده مون شيطان رجيم  آزاد كرده بودن .
يه رزمنده اي مي گفت:"كسي مي تواند از سيم خاردار دشمن عبور كند كه در سيم خاردار نفس خود گير نكرده باشد" خدا اگه ببينه كسي مبارزه رو شروع كرده ،بهش نعمت فهم وبصيرت ميده .
ما كه امروز عهدمون رو بستيم ،ان شاء الله خدا جوابمون رو ميده و جزء دسته ي رضي الله و رضوا عنه خواهيم بود ...
اما يه عده بودند و هستند و خواهند بود كه دچار بيماري مضمن و لا علاج خودباختگي  اند اه كه  به قول حضرت استاد بد درديه ،ادعاي خط امامي بودن مي كنند و اصرار بر ارتباط با امريكا و اسرائيل مي زنن ،فكر كنم تا حالا راهشون به قرآن نيفتاده كه و نديدن آيه 14 و 15 سوره مجادله رو "آيا  آن مردم (منافقي ) كه با (يهود) قومي كه خدا بر آنها غضب كرده است دوستي كردند؟ آنها به حقيقت نه از شما مسلمين و نه از يهودند و به دروغ قسم ياد مي كنند ،خود مي دانند كه دروغ مي گويند ،خدا بر آنها عذابي سخت مهيا كرده زيرا بسيار زشت كردارند"و اينطوري شد كه نفميدن چي كار دارن مي كنن ... خلاصه خدا  تكليف اونها رو هم توي آيه 19 همين سوره مشخص كرده :"شيطان بر آنها سخت احاطه كرده  كه فكر و ذكر خدا را به كلي از يادشان برد ، آنان حزب شيطانند ،ال اي اهل ايمان بدانيد كه حزب شيطان به حقيقت زيانكاران عالمند ،آنانكه با خدا و رسول عناد و مخالفت مي كنند ،آنها در ميان خلق خوار و ذليل ترين مردمند ،خدا نگاشته و حتم گردانيده كه البته من و رسولانم غالب شويم كه خدا بي حد و اندازه قوي و مقتدر است "
به اميد روزي كه.........
» ادامه مطلب

...

امروز روز پركشيدن يكي از ياران آخر الزمانه يكي از اونايي كه باور كرده بود درهاي آسمون هنوز هم بازه يكي از اونايي كه صداي هل من ناصر حسين رو كه هرروز تكرار مي شه شنيد ولبيك گفت يكي از اونايي كه تو اين روزا با رفتنش اثبات خيلي از حقايق رو كرد ويه كورسوي اميدي توي دلمون انداخت مايي كه هميشه باديدن شهدا  حسرت پرواز برامون زنده مي شه
چون ماهم جونيم وهنوز اونقدر دل نبستيم كه دل كندن برامون سخت باشه
هنوز اونقدر از پاك بودن فاصله نگرفتيم كه تطهير روحمون باورنكردني باشه
هنوز دنيا اونقدر مارو سرگرم خودش نكرده  كه عشق رفتن ولقاي پروردگارمون تو حالت رضايت وآغوش باز از سرمون افتاده باشه،يادمون رفته باشه ماهنوز جوونيم واوال راه ودل جوون براي پروردگاره
اومديم توي اول راه يه سري به يكي از اون خونه هايي كه مبدا عروج بوده  بزنيم يه راهنمايي بگيريم ،قوت قلب بگيريم
يه انرژي مضاعف ، يه همت مضاعف و باور اينكه ماهم مي تونيم
اومديم از لحظه هاي عاشقي يك مسافر و آماده شدنش براي سفر ديدار محبوب بپرسيم
ما اومديم از خونواده اين به اوج رسيده نور راه بگيريم تا وسط راه نمونيم
البته ما نيومديم كه فقط اميد بگيريم اومديم اميد هم بديم
اميد بديم به خانواده اي كه عزيزش رو باعشق به پروردگارشون تقديم كردن بگيم كه اين هديه شما آخرين هديه نبوده ماهم حاضريم هديه بشيم
اين راهي كه شما توش قرار گرفتين ادامه داره تاپايان تاريخ
اطمينان بديم كه اين خون اين قدر برامون ارزشمند و عزيزه كه تا حد توانمون نمي ذاريم پا روش گذاشته بشه،فراموش بشه ما از نسل شماييم از همون نسلي كه قطرات خون عزيزانشون رو به عنوان خمس به امامشون به ولي شون مي دادن كه حتي اگر كار حسيني ازشون برنياد وزمونه اين فرصت رو بهشون نده  كار زينبي مي كنن و روايت حماسه اي كه ما رو سربلند تاريخ كرد
اونقدر ادامه ميديم كه شما و همه خونواده شهدا و ولي مون و اماممون وپروردگارمون ازمون راضي باشيد ودرمقابل ملائكه اي بدون آگاهي از توانايي انسان و وديعه عشقي كه خدا درش قرار داده اعتراض به آفرينش آدمي كردن بار ديگه با ديدن ما با مباهات بگه "فتبارك الله احسن الخالقين"     
» ادامه مطلب

اين روزها دلم هواي خدارو كرده ، دلم مي خواد برم از اينكه دلم براش تنگ شده بگم
بگم ازاينكه ازش دورم خسته شدم  ازچيزهايي كه ذهنم رو دلم رو پر كرده  وجايي براي پروردگارم نذاشته
 خسته شدم از اينكه اين روزها هيچ چيز و هيچ كس راضي ام نمي كنه
دلم لك زده براي يه كم رضايت از زندگي از روزگارم از دلم
براي همين جز رضاي غريب ، امام رئوف اون هم تو روز ميلادش هيچكس رو پيدا نكردم كه دلم رو بدم بهش تاببره پيش خدا ضمانتم كنه آخه به امامي كه بهش ميگن ضامن آهو نمياد دل من رو هم پس بزنه و ضمانتم نكنه
امام غريب توي اين روزها مي خوام بگم منم غريبم ، به خود خدا قسم توي اين دنيا به غير خدا كسي رو ندارم مي خوام پيغام الهي من لي غيرك "خدايا من به غير از تو كسي رو ندارم"من رو بهش برسوني ، دلم گرفته به خدا ، خدا
ديگه دلم نمي خواد از پيشت برم ،ديگه دلم نمي خواد برم پي دل خودم وبه خاطر لحظه هاي گذرا نافرماني ات رو بكنم و ازدستت بدم
خدا من امروز ازت فقط خودت رو مي خوام، خدايا ازم راضي باش...
انقدر در مي زنم انقدر ازت مي خوام تا دست خالي برم نگردوني با ضامن اومدم ، با غريب الغربا ، به مادر غريبش قسم دادم
خدايا
به خاطر همه لحظه هايي كه يادم رفت چقدر دوستم داري منو ببخش
به خاطر همه لحظه هايي كه محبت هاي ناچيز زودگذر رو جايگزين عشق تو كردم منو ببخش
به خاطر همه لحظه هايي كه حكم هاتو زيرپا گذاشتم ويادم رفت تو به من نيازي نداري وهمه اينا به خاطر منه منو ببخش
به خاطر همه لحظه هايي كه نه تنها تو تنهايي تو ي جمع با اعمالم نشون دادم كه نسبت به دستورات تو بي خيالم  و حرمتت رو جلوي بقيه بنده هات شكستم  منو ببخش
به خاطر همه لحظه هايي كه ازت دور بودم و تو منتظرم بودي تا منو ببخشي منو ببخش
به امام غريب قسمت مي دم
دستم رو بگير
رهام نكن
خدايا...

خدايا توي اين لحظه هاي غربت فقط تورو دارم
» ادامه مطلب

چه بر ما گذشت؟! چي شد كه اينطوري شد؟!


يه زماني تو جايي همين نزديكي ها همه  فكر دختراي جامعه اين بود كه چه طوري پاك تر با شن ، با مروت تر باشن،مهربون تر باشن...
يه رقابتي بين همه دخترا كه كدومشون بيشتر شبيه مادرشون حضرت زهرا بشن...
مسابقه اي بود تماشايي توي دلبري براي پروردگار... براي بهترين بودن ....
اينا رو كه ميگم اونقدر آرمانگرايانه و دور بهد نظر ميرسه كه شايد فكر كني اصلا چنين روزگاري نبوده ،اگرم بوده خيلي دور بوده 
ولي نه ،قصه قصه آدماييه كه كمتر از يك نسل با ما فاصله دارن .
قصه دختراي جووني كه شرط ازدواجشون رفتن و نموندن بود وتوي مراسم خواستگاري اولين سوالشون اين بود كه مرد دفاع،مرد مبارزه هستي يا نه؟! دخترايي كه مردي به دلشون مي نشست كه از چهرش معلوم بود كه رفتنيه و فرصت زيادي نداره ...
قصه زن ها و مادرهايي كه خودشون با دست خودشون با ذوق و شوق ساك سفر ابدي عزيزاشون رو مي بستن و راهي مي كردن و اينكه مي دو نستن سهمشون از اين زندگي تنهايي تنهاييه ...
اما دل به كسي سپرده بودن كه جز با دل كندن نمي تونستن اثبات عاشقي كنن........
اما
اينا قصه نيست ،افسانه نيست ....
ما هم فرزندان همين نسليم .. اما چه بر ما گذشته كه امروز بهترين بودن تعريفش عوض شده ومسابقه سر چيز ديگه اي شده نميدونم... نميدونم...
مسابقه مسابقه دخترا با مردا توي قوي تر بودن، خشن تر بودن.
مسابقه دخترا با دخترا توي جذاب تر بودن ،زيبا تر بودن ، مسابقه سر حرمت شكني ،اعلام بي اعتنايي به حكم خدا دور كردن مردا از خدا....
همش دو دستگي جنسيتي،انگار يادمون رفته كه ما همه يه هويت مشترك داريم و اون انسان بودنه ،
هممون يه روح مشترك داريم براي پرواز..
و خدا يه مسابقه برامون مشترك طراحي كرده و اون بهترين بودن توي بندگي، توي عاشقيه.. و براي خدا فرقي نمي كنه تو كي باشي .
ان اكرمكم عند الله اتقكم
السابقون 
                              رها ...
» ادامه مطلب
يا فاطمه معصومه
در اين روزگار غربت، در روزگار بي پناهي كه هر كس در پي يافتن پناهي است
در روزگار سردرگمي بين ظلمت و نور
در روزگاري كه همه دنيا دست به دست هم داده اند تا خدا را از ما بگيرند، ارزشها،دلهاي پاك و ظاهرهاي نجيب را از ما بگيرندو قلبمان از اين از دست دادن ها به درد آمده
در روز پا نهادن سلاله نور ، كريمه اهل بيت
به اين فرش
كريمه اي كه زيارتش همپاي زيارت تربت بي نشان مادر است
دلمان هواي عرش را كرده
شعاعي از نور، رايحه از ملكوت
جز معصومه معصوم پناهي نيافتيم
چشم اميدمان براي بازيافتن گوهري كه از دست رفته به دستان پر مهر او.ست
عمه جان
نظري بردلمان كن دلي كه خدا در آن نباشدجز شيطان جاي كس ديگري نيست
ما را درياب

» ادامه مطلب
اي خداوند غيرت !
آتش كسب حرام ميرود كه غيرت مردانمان را بسوزاند.
اين آتش را به باران رحمتت خاموش كن،پيش از آنكه سيل غضبت جار شود...
» ادامه مطلب

از ياد رفته ها ... كم رنگ شده ها...


وقتي حرف از بد حجابي و بي عفتي  ميشه از خيلي از جهات مورد توجه قرار مي گيره  اما چيزي كه اين وسط بيشتر از همه به چشم مي خوره اينه كه از آثار دنياييش گفته ميشه ...
اين كه باعث تضعيف  شخصيت تو جامعه ميشه،باعث سست شدن خونواده ها ميشه، ميل به ازدواج كم ميشه و ... همين ..
خوب يه نفر ميتونه بگه به من چه ، خونواده اي كه قراره با يه بدحجابي من سست بشه همون بهترفرو بپاشه بهتره يا بگه منم حق دارم كي حرف از خونواده ميزنه مهم اينه كه آدما از تنهايي در بيان ، لذتش رو ببرن و.. خلاصه نفس انسان خيلي سركشه هر چي بگي جوابت رو ميده ..
نه تنها تو مسئله حجاب ،تو خيلي چيزها ، مسائل خانوادگي و روانشناسي و..هم اينطوري شده.
انگار يه عده براي جذب حداكثري واسه اينكه همه پاي حرفاشون بشينن خدا رو از كلامشون حذف كردن...
انگار اين وسط خدايي وجود نداره ، كسي از خدا و نظرش حرف نميزنه، كسي كاري با اين كه اون دنيايي هم هست نداره  هيچ كس نيست بگه حرف خداست كه داره زير پا گذاشته ميشه ، اين كه شايد خونواده ظاهرا پابرجا باشه و به جدايي نرسه اما پايه هاش از درون مستحكم نيست ، زندگي كه توش خدا نباشه بركت نداره ،آرامش واقعي توش نيست...
يه نفر با بد حجابيش ، با يه رفتاري كه توش متانت نيست، با يه بي دقتي تو حرف زدن ، ممكنه ذهن يكي رو درگير خودش كنه و همه ميدونيم اين ذهن ديگه جايي براي خدا نداره و وقتي كسي يه آدم رو از خداش جدا ميكنه زندگي ابدش (نه زندگي دنياش رو)، ازش بگيره خدا بدجوري به غضب مياد و به زمينش ميزنه ، ابدي براش نميذاره، چه عذابي در انتظارشه ...
به زن ميگه من رسالت پرورش روح   آدمايي رو كه آفريدم و از روح  خودم بهش دادم رو روي دوشت گذاشتم كه اونا رو به من برسوني ..        تو براي وصل كردن آمدي     ني براي فصل كردن آمدي
رسالتت اين بود كه با نهايت خودخواهي ،براي خوشي يه لحظه ت بنده هام رو ازم دور كني؟؟!؟؟خونواده اي رو كه مي توتست پرورش دهنده بچه هايي باشه كه به اوج تعالي، به من برسن ازم گرفتي ... من ارحم الراحمين هستم اما غيور هم هستم و ازت نميگذرم ، حال من بگذرم ، چطور مي توني اين همه آدم رو پيدا كني و بخواي با اينكه سعادت ابديشون رو ازشون گرفتي ببخشنت ؟؟ خدات شده هواي نفست ! ديگه ازم انتظاري نداشته باش، دو روز دنيا رو خوش باش ، اما بدون عذاب ابدي در انتظارته...   

» ادامه مطلب
اي خداوند نجابت !
دختران تشيع،نجابت را از جانشان عزيزتر ميدارند
جانشان را پيش مرگ نجابتشان قرار ده...

» ادامه مطلب

هنوز وقت آن نشده؟؟!؟؟ اگر دلسوز نخواهيم كه را بايد ببينيم؟؟

اين روزها آدم دلسوزدر جامعه زياد شده كه همه به فكر دختران هستند و فكر و ذكرشان شده شده دلسوزي براي ما دختران ..براي  آينده، ازدواج و زندگي ما  ...
راه به راه تلوزيون را كه روشن ميكني همه برنامه ها  از حرف مي زنند ...
واي كه چقدر همه مهربان شده اند و ما چقدر مهم.. دلمان گرم است به اين همه مهر... و از اين همه خوشبختي در حال خفه شدن هستيم..
هر جا گيرمان مي آورند يك جلسه ميگذارند واز معيارهاي  ازدواج سخن مي رانند...
چه از جان ما مي خواهيد؟
باور كن اگر نصفه شب هم با از خواب بيدارمان كنن فنر وار قيام كرده و مثل بلبل معيارهاي ازدواج را پشت سر هم رديف مي كنيم ..
كجاست يك انسا ن منصف كه به اين پرسش پاسخ دهد كه آيا اين معيارها واقعيت خارجي هم دارد يا شخصيتي است بس كذايي و موهوم  ؟!كسي هست كه حداقل نيمي از آنها را داشته باشد... مي شود يك نفر هم پيدا شود براي قشري حرف بزند كه حق انتخاب اوليه با آن هاست تا اين همه معيار گفتن كوبيدن آب در هاون نباشد؟؟
يا اصلا كسي هست كه بپرسد ما شايستگي  داشتن اين معيارها را داريم؟ شايستگي زندگي با يك انسان پاك را، مهربان را؟با خدا را؟
فقط بايد در پي خوشبخت شدن بود يا تكليفي به نام خوشبخت كردن هم بر دوشمان گذاشته اند؟
مگر در قرآن نيامده كه زن و شوهر لباس يكديگرند؟
مگر براي انتخاب لباس اول اندازه خودمان را نمي شناسيم يا مدام با  نظرسنجي از اين و آن انتخاب مي كنيم ؟
مشكل اصلي در جامعه امروز ما اين است جوانان ما خود را گم كرده و در پي يافتن خويش به اين در و آن در مي زنند ،
خداي خود را گم كرده و از اين همه سردرگمي خسته شده اند ..
اگر يك نفر مي آمد و كمي، فقط كمي از خود آدم ها كه از ياد برده انده اندش برايشان مي گفت، اگر هركسي خودش را مي شناخت مسلما جذب كسي مي شد كه متناسب با خود اوست..
هيچ كس در پيدا كردن نيمه گمشده اش به سراب نمي رسيد،  هيچ ازدواجي به جدايي نمي رسيد ...
نميدانم كي و كجا اين شكاف عميق بين هست ها و بايدها از بين خواهد رفت!!!
كي و كجا اين همرنگ جماعت شدن ها تمام مي شود و يك نفر پيدا مي شود كه قدم هاي اول را بردارد و جماعت را همرنگ خود كند ؟!
هنوز وقتش نشده كه تولدي جديد  در عالم بشريت رخ دهد؟!
» ادامه مطلب

دل نوشته اي براي پدر

چقدر دلم از اين همه ظلم،از اين همه بي سرپرستي به درد آمده
از اينكه بي تو حتي با خداي خود آنگونه كه بايد باشم نيستم،هيچ چيز بي تو رنگي كه بايد ندارد،حتي عبادت..
پدر كي مياي؟!
و من
اما من...
نميدانم با چه رويي تو را بخوانم، وقتي كه ياري نداريو من بي تفاوت ميگذرم و مي گويم بيا
چگونه تو را بخوانم با گناهان ريز و درشتي كه ... با كارهايي كه به خاطر دلم ميكنم..
دلم شده خدايم!
بشريت به ستوه آمده، منتظر نشسته تا زمينه ساز آمدنت باشم و من به دنبال خواسته هاي دلم ميروم!!!
واي كه چه شقي است چنين انسان خودخواهي كه بشريت را منتظر خودش نگهداشته تا فعلا از لحظه هاي كوتاه خود لذت ببرد!
نميدانم سر به كدامين بيابان بگذارم از اين شرمساري...
به كدامين زبان از تو بخواهم باورم دهي كه ديگر وقتي ندارمو اراده اي بدهي كه ديگر گناه نكنم تا تو بيايي...
بيايي...
رها...
» ادامه مطلب

حس عجيب پاييزي

جاي خالي كمي سادگي
تا حالا دچار بحران پاييزي شدي؟ وقتي روزهاي آخر شهريور ميشه يه دلشوره عجيب سراسر وجودت رو پر كنه ؟ حس كني كلي كار بايد انجام ميدادي ولي ندادي؟
 اين روزها خيلي حال عجيبي دارم ،شايد اين خاطر باشه كه اين حال و هواآدم رو خيلي چيزها ميندازه، ياد آرزوهاي كودكي، بزرگ كه بشم چه كارها كه نميكنم... و فكر اينكه بهشون رسيدم يا نه؟! براي رسيدن چي كار كردم، شايد هم ؛آرزوهام عوض شدن ...
 ياد كتاب، دفتر، جامدادي ،مداد رنگي و مداد شمعي كه فكر ميكردم خيلي گرونه و هيچوقت ار مادرم نخواستم برام بخره ، خط كشي كردن دفترها با مداد قرمزهاي خوشرنگ ،نوشتن مشق توي دفترهاي كاهي كه كاغذ هدر نشه ،تمرين دسته جمعي شعر در وا شد و گل آمد  سوسن و سنبل آمد . انتظار زنگ تفريح و خوردن لقمه هاي مادر..
ياد ذوق و شوق براي زنگ هاي انشا و نقاشي كه اوج احساساتت رو تخليه كني اما افسوس كه اين زنگ ها معمولا به كلاسهاي جبراني و درس هاي عقب افتاده ميرفت!!!
خط كشيدن وسط ميز و قول و قرار با بغل دستي كه وسايل هركي از خط اون  ور تر نره و پايبندي به عهد... قهرهاي 2 دقيقه اي و آشتي هاي زود هنگام بدون هيچ كدورتي .. مهم بودن نوشته شدن اسمم در ليست عاليه  نه بدها ...
ياد اين كه با چيزهاي كوچيك به خاطر دنياي بزرگي كه پشتشه خوشحال ميشدم  مثل نقاشي دوستم  كه براي تولدم كشيده بود..
و ديدن فاصله اي كه با اين حس ها دارم يه اضصراب شيرين برام داره و من رو به اين فكر ميندازه كه چي شد كه اين فاصله به وجود اومد و چه جوري ميشه پرش كرد ! ميشه دوباره برگشت ؟! شايد هنوز دير نيست .. بشه يه فكري به حال اين دل كرد شايد هنوز هم جاي سادگي و صفا تو دلم باشه ،شايد...

اين متن در روز نامه كيهان كار شده است...
» ادامه مطلب

من و ريل

خيلي حس خوبي داشت راه رفتن توي قطار، توي تاريكي شب، وقتي همه خوابن
حس مي كني همه دچار خسران شدن  كه نمي تونن حسي رو كه تو الان داري داشته باشن
حواسشون نيست به چيزايي كه همه ذهن تو رو پر كرده ...
رفتن به سمت ته قطار در حال حركت منو ياد آدمايي انداخت كه از رفتن فرار مي كنن و هي مي خوان بندازنش عقب اما قطار همچنان داره ميره وفرارشون فايده اي نداره  ،دير يازود بايد برن و مي رسن ته خط ...
اما من عاشق رفتنم عاشق رسيدن،اومدم ته قطار كه حواسم بيشتر جمع باشه وقتي از پنجره ته قطار به راه نگاه مي كني مطمئن مي شي كه داري ميري حركت رو حس مي كني باتمام وجود، خيالت از نموندن راحت مي شه
توي اين سكوت و اين خلوت غريب ،صداي قطار رو بيشتر مي شنوي صدايي كه لحظه به لحظه داره رفتن رو بهت يادآوري مي كنه
تو كوپه كه هستي ميون شلوغي ها شايد سهمت از اين راه ،فقط خستگي باشه، ازدحام صداها تو رو از شنيدن صداهايي كه بايد غافل كنه
اينجا هرچي بيشتر جات بد باشه يا وقتي اصلا جايي نداري بيشتر بي تاب رسيدني
توي قطار نزديك شدن اجسامو باور نمي كني و مي دوني نيومده ميرن اما اينجا ديگه حتي نزديك شدن را هم نمي بيني فقط دورشدن رو مي بيني تمرين خوبيه براي دل نبستن  هيچي حواستو پرت نمي كنه فقط نگاهت به راهيه كه داري ميري و چه قشنگ مي شد هميشه توي قطار بود
دلم مي خواد به صداي ريل ها گوش كنم اونقدر گوش كنم كه هروقت از زندگي سير شدم  هروقت روزمرگي ها ،همه چيز رو از يادم برد و دلسردي ها بهم رو آورد تو آرشيو ذهنيم بگردمو بذارم پخش شه تا ديگه غصه هيچي رو نخورم ويادم بياد كه همه اينا تموم ميشه ومن فقط يه مسافرم يه مسافر كه ساكشو باز نكرده بايد جمعش كنه  يه مسافر كه فرصتش كمه براي بهترين مسافر بودن بهترين همسفر بودن بهترين خاطره ها رو ساختن امشب دلم خيلي عجيب شده نمي دونم چي ازم مي خواد هر لحظه هواي يه چيزو مي كنه يه لحظه هواي قطعه26 رو يه لحظه هواي حرف زدن با قيصرو يه لحظه هواي حافظ رو
اما آخرش همه اش رو پس زده  و منو كشوند ته قطار به دل نوشت نوشتن
» ادامه مطلب
اين رنج نامه يك جوونه كه نماينده يه قشره به نام جووناي خسته از بازي روزگار
ميخواد يه حرفايي بزنه كه حرف دل خيلي هاست و فقط زحمت بيانش رو ميكشه
راهي رو شروع كرده كه فكر ميكنه بايد تا آخرش بره با آرماني مقدس
رنجور از دست آدمايي كه هركدومشون با يه روشي ميخوان از ادامه راه دلسردش كنن ...
يه گروه كه كلا راه رو ميبرن زير سوال و ميگن هر كي رفته توي اين راه اشتباه بوده
چون آخرش هم چيزي كه شهدا ميخواستن نشد و آرمانهاشون سرابي بيش نبود...
رفتن و خون دادن واسه انقلابي كه  آخرش هم منحرف شد  و خيلي ها پا روي خونشون گذاشتن ، باز هم هنوز خيلي  نامردي ها،ظلم ها سر جاشه و...
چقدر رنج بردم از شنيدن اين حرف ها اما جوابي نداشتم و اين جواب نداشتن ها باعث شكي در درون من شد ، شكي كه مقدمه يقين شد ، شكي مقدس
و من رو به فكر فرو برد كه واقعا شهدا چرا رفتن؟؟!؟؟
چرا رفتن و گذاشتن يه عده اينطوري سوء استفاده كننو پا رو خون بذارن ؟؟
خيلي خيلي فكر كردم ... نميدونمشما هم تا حال بهش فكر كردين يا نه .. اما جوابي كه من بهش رسيدم اين بود : درسته كه چيزي كه اونا ميخواستن نشد اما با مرگشون جواب سوالهاي خيلي ها رو دادن و به خيلي ها نگاه تازه دادن ، نون دادن كه دنيا ارزش اين همه دلبستگي رو نداره  ، ارز اين همه نامردي رو نداره ..
ولي تا زنده بودن نمي تونستن حرفهاشون رو بزنن و ثابتش كنن ،افكارشون رو منتقل كنن.
اما با مرگشونن براي هميشه اين سوال ايجاد كردن   كه چرا؟؟؟
و هر كي دنبال اين چرا رفت ،افق ديگه اي براش ترسيم شد و ارمان غاونه رو شناخت و رفت به جايي كه بايد بره .
تو دست نوشته يه رزمنده خوندم "رزمنده هاي ايراني نجنگيدند تا چنگيده باشند،جنگيدند تا استعدادهاي نهفته  آدمي را براي آن ها كه از پاك بودن نا اميد شده بودند آشكار سازند"
اين جا بود كه به يقين رسيدم و اين يقين من رو توي مبارزه نگه داشت و قدرت مقاومت در برابر هم رنگ جماعت شدن رو بهم داد تا بايستم و جماعت رو رنگ خودم كنم . اين كه به جاي لعنت به تاريكي شمعي روشن كنم و به بقيه هم اميد بدم .
اين كه ما به اين دنيا نيومديمهمه چيز اينجا برامون درست بشه  ،از ميون همه اين چيزها كه سرجاش نيست يه راهي رو رو به آسمون پيدا كنيم و بريم ... پرواز...
اما صد رحمت به دسته اول كه مخالفتشون تو رو بود   ،
واي به حال وقتي كه كسي بخواد از پشت خنجر بزنهف با پنبه سر ببره...
يه عده اومدن با نهايت احترام اونقدر شهدا رو برامون اسطوره و دست نيافتني كردن و هي گفتن شماها كه نبودين،اونا يه چيز ديگه بودن و...
خيلي ها نمونش خود من تا مدتي تحت تاثير همين حرفا بودم اين كه همت و باكري بسيجي واقعي بودن و ما عمرا بتونيم به اونا برسيم و تنها كاري كه ازم بدرميومد غبطه خوردن بود ... تا اينكه از اين همه حسرت خسته شدم و گفتم پس جمله " كل يوم عاشورا كل ارض كربلا" كه از بچگي باهاش بزرگ شديم چي ميشه؟؟اي بني بشر كه در در سال 61 هجري پا به اين زمين ننهاده بودي غافل مشو كه تو را نيز عاشورايي است ...از خدا بعيده كه فرصت مبارزه و عشق بازي رو فقط به يه عدا تو يه برهه از تاريخ بده اين بود كه توي نگاهم به زندگي وخيلي چيزها يه تجديدنظري كردم حالا هي پشت سرهم و دائم تو يادواره ها وسمينارها ميگن بعدازشهدا ماچه كرديم واين سوال هميشه بي جواب موند اما حالا امروز من به نمايندگي از يه قشر جوان اومدم به اين سوال تكراري جواب بدم اومدم گزارشكار بدماومدم از كمكاري كه در حق نسل من شد بگم از ارزشهايي كه منتقل نشد از شكافي كه ايجاد شد مانسلي هستيم كه گاهي شهدا رو توي تلويزيون ديديم گاهي عكسشونو بهمون نشون دادن و تاريخ ولادتو شهادتشونو گفتن ديگه خيلي خواستن معرفي شون كنن...!گفتن كه نمازشو اول وقت مي خونده ...!همين...! نه از آرمان هاشون گفتن نه از جهاني فكر كردنشون...نمي خوام بي انصافي كنم ...ناديده بگيرم برنامه هايي مثل روايت فتح و...را ...كه عالي بودند
بودند كساني كه غريبانه تلاششونو مي كردند اما مي خوام بگم درمقابل هجمه و كارفرهنگي كه از سمت دشمن انجام مي شه خيلي كم بود خيلي كم...اما اين وضع خيلي طول نكشيد،خود شهدا ازاين قضيه رنج بردند و واردعمل شدند آخه مي دونيد كه شهيد حتي يه پلاكش ، سربندش، پيكري كه ازش چيزي نمونده ازخيلي زبون هاي به ظاهر زنده خيلي بهتر حرف مي زنه
هركدوم مارو يه جوري به اين سمت كشونده يكي رو با يه جمله ...بايه دست نوشته...
يكي رو با دعوتش به جنوب...ويا با پيداشدن چندوقت به چندوقت پيكرشون به فكر بردن...به همون چرا و جوابش
خلاصه ما اومديم يعني آوردنمون با يه شور خاصي كه نمي شه توصيفش كرد و يه افق ديگه برامون ترسيم شد تحت تاثير دست نوشته هاي حضرت استاد شهيد آويني زندگي زيباست اما شهادت از آن زيباتر است وخلاصه تا يه جاهايي پيش رفتيم اما زمونه ما زمونه جنگ نبود كه شهادتي باشه اما دوباره رسيديم به دست نوشته يه شهيد براي شهيد شدن اول بايد بالقوه شهيد باشي اينطوري حتي اگه شهيد نشدي مرگت شهادته و جمله امام كه تاحق و باطل هست،مبارزه هست وتا مبارزه هست ماهستيم، شهيد آويني ميگه "شايد جنگ تمام شده باشد اما مبارزه هرگز پايان نخواهد يافت" وقتي خوب دور و برمون رو نگاه كرديم ديديم كه هنوز هم جنگه ،جنگي كه توش تعريف  سرباز و ديده بان و سنگر و  جانباز و شهيد عوض شده ، اگر در زمان جنگ نظامي شهادتو شجاعت نارنجك به خود بستن و زير تانك رفتن بود امروز توي اين فضاي جنگ رسانه اي ،جنگ نرم شايد گفتن حقيقتي باشه كه به خاطر دو رنگي هاي زمونه خيلي ها از گفتنش ابا دارن ،شايد ايستادن جلوي يه حرف نا حق ،يه ظلم باشه... فقط بايد خوب فكر كرد و ديد الان جات كجاست و نقشت اين وسط چيه...
خلاصه اميد پشت اميد كه هنوز هم درهاي آسمون بازه
بازخورديم به پست يكي از حضرت استاد هاي جوون امروزي كه حرف دل خيلي از ماهارو توي قطعه26 زد"شهادت زيباست اما مثل مرد پاي بيرق انقلاب ايستادن از آن هم زيباتر است جنگ زيباست اما روايت فتح از آن هم زيباتر است شهادت در ركاب خميني زيباست اما دفاع از ولي فقيه حاضر از آن هم زيباتر است خون دادن براي خميني زيباست اما خون دل خوردن براي خامنه اي از آن هم زيباتر است سيد شهيدان اهل قلم لقبي زيباست اما افسر جنگ نرم شدن از آن هم زيباتر است شعار ما اين است هر وبلاگ يك سنگر جوانان بني هاشم فضاي اينترنت راهم پراز مدينه كرده اند وپيام اماممون كه امروز زنده نگه داشتن ياد شهدا كمتر از شهادت نيست"
خلاصه امروز اومديم به همه اونايي كه سعي در دلسرد كردن ما دارند بگيم كه تلاششون آب در هاون كوبيدنه به ما اميد نبندند
ماتازه راهمون رو پيدا كرديم و يافتيم آنچه ديگران نيافتند
انا لله و انا اليه راجعون
رها...

» ادامه مطلب
چه واژه غريبي                                                           
واژه اي به دست فراموشي سپرده شده و گاهي تعريف نشده                         
شايد دنياي انسان به قدري كوچك شده كه واژه مقدس آرمان تداعي هيچ  چيزي  براي اون نيست                                                                                  
  شنيدي كه بزرگي هر كس به اندازه آرمانها و آرزوهاشه؟                              
                                                                             
شايد هم خودش رو  كوچك تر ازاون  مي بينه كه افقي براي خودش ترسيم نمي كنه  
انسان  بي آرمان، بي آرمانشهر ،بي افق هويتش رو از ياد برده و فراموش كرده براي چي و كي زنده است ، همرنگ جماعتي شده كه ميگن حال رو بچسب و توي لحظه زندگي كن 
اين درسته كه ما در حاليم اما بدون نگاه به يه افق اصلا ميشه زندگي كرد يا فقط زنده بود ؟                                                                                                 
انساني كه پشت درياها براي خودش شهري نداشته باشه ، هيچ تلاشي براي ساختن قايقي كه اون رو با خودش ببره نميكنه و به همونجايي كه هست قانع ميشه.        
اما ميخوام از كسي براتون بگم كه آرمان دليل بودنش، نفس كشيدنش و رنگ و بوي همه كارهاشه  و كل زندگيش خلاصه ميشه تو ساختن قايقش براي رسيدن به شهري كه در آن پنجره ها رو به تجلي باز است ، دست هر كودك ده ساله شهر شاخه معرفتي است، براي رسيدن به اين معرفت همه گير منتظر ننشسته تا بقيه كاري كنن همه جا به دنبال فكر و  بصيرت و آگاهيه،نه فقط براي خودش در پي  انتقالش به بقيه است ... هميشه در پي انجام وظيفه و مبارزه  هر چند منتهي به شكست... نتيجه رو واگذار ميكنه به خدا  و در اين راه از همه چيزش شرف و آبرو و مال و جونش ميگذره،   وقتي همه فهميدن و اونا هم رفتن پي  وظيفه  و ثابت كردن  آماده اومدن پدرن و از بي سرپرستي و بي سر و ساموني وبي عدالتي و  بي خدايي خسته شدن  پدر مياد  و از بي مولايي خلاصشون ميكنه، از بند همه چيز رها ميشن   و ...  عروج

 درسته دارم در مورد يه بسيجي حرف ميزنم                                                                   
 هموني كه                                                                     
اهل كوفه نيست و  هيچ سكوتي رو در برابر ظلم و ناجوامردي و ناهنجاري جايز ندونسته   و اون رو كمك به غربت ولي خدا ميدونه ....                              
 هر روزش رو با لبيك به نداي هل من ناصر حسين شروع ميكنه ، باور داره اين پيام رو كه
"اي آنكه در سال 61 هجري هنوز در ذخاير تقدير نهفته بوده اي و اكنون ، در اين دوران جاهليت ثاني و عصر توبه بشريت پاي به سياره زمين نهاده اي ، نوميد مشو كه تو را نيز عاشورايي است كربلايي كه تشنه خون توست  انتظار مي كشد تا تو زنجير خاك از پاي اراده ات بگشايي  و از خود دلبستگي هايت هجرت كني و فراتر از زمان و مكان خود را به قافله سال 61 هجري برساني و در ركاب امام عشق به شهادت رسي..........1 "                                                           
                         ---------------------------------------------------------------
1-فتح خون .سيد شهيدان اهل قلم، شهيد مرتضي آويني

» ادامه مطلب
طراحی شده توسط Qwilm!. ترجمه شده به زبان فارسی مجتبی ستوده