چه بر ما گذشت؟! چي شد كه اينطوري شد؟!

2010-11-15


يه زماني تو جايي همين نزديكي ها همه  فكر دختراي جامعه اين بود كه چه طوري پاك تر با شن ، با مروت تر باشن،مهربون تر باشن...
يه رقابتي بين همه دخترا كه كدومشون بيشتر شبيه مادرشون حضرت زهرا بشن...
مسابقه اي بود تماشايي توي دلبري براي پروردگار... براي بهترين بودن ....
اينا رو كه ميگم اونقدر آرمانگرايانه و دور بهد نظر ميرسه كه شايد فكر كني اصلا چنين روزگاري نبوده ،اگرم بوده خيلي دور بوده 
ولي نه ،قصه قصه آدماييه كه كمتر از يك نسل با ما فاصله دارن .
قصه دختراي جووني كه شرط ازدواجشون رفتن و نموندن بود وتوي مراسم خواستگاري اولين سوالشون اين بود كه مرد دفاع،مرد مبارزه هستي يا نه؟! دخترايي كه مردي به دلشون مي نشست كه از چهرش معلوم بود كه رفتنيه و فرصت زيادي نداره ...
قصه زن ها و مادرهايي كه خودشون با دست خودشون با ذوق و شوق ساك سفر ابدي عزيزاشون رو مي بستن و راهي مي كردن و اينكه مي دو نستن سهمشون از اين زندگي تنهايي تنهاييه ...
اما دل به كسي سپرده بودن كه جز با دل كندن نمي تونستن اثبات عاشقي كنن........
اما
اينا قصه نيست ،افسانه نيست ....
ما هم فرزندان همين نسليم .. اما چه بر ما گذشته كه امروز بهترين بودن تعريفش عوض شده ومسابقه سر چيز ديگه اي شده نميدونم... نميدونم...
مسابقه مسابقه دخترا با مردا توي قوي تر بودن، خشن تر بودن.
مسابقه دخترا با دخترا توي جذاب تر بودن ،زيبا تر بودن ، مسابقه سر حرمت شكني ،اعلام بي اعتنايي به حكم خدا دور كردن مردا از خدا....
همش دو دستگي جنسيتي،انگار يادمون رفته كه ما همه يه هويت مشترك داريم و اون انسان بودنه ،
هممون يه روح مشترك داريم براي پرواز..
و خدا يه مسابقه برامون مشترك طراحي كرده و اون بهترين بودن توي بندگي، توي عاشقيه.. و براي خدا فرقي نمي كنه تو كي باشي .
ان اكرمكم عند الله اتقكم
السابقون 
                              رها ...

0 comments:

Post a Comment

طراحی شده توسط Qwilm!. ترجمه شده به زبان فارسی مجتبی ستوده