حس عجيب پاييزي

2010-11-15

جاي خالي كمي سادگي
تا حالا دچار بحران پاييزي شدي؟ وقتي روزهاي آخر شهريور ميشه يه دلشوره عجيب سراسر وجودت رو پر كنه ؟ حس كني كلي كار بايد انجام ميدادي ولي ندادي؟
 اين روزها خيلي حال عجيبي دارم ،شايد اين خاطر باشه كه اين حال و هواآدم رو خيلي چيزها ميندازه، ياد آرزوهاي كودكي، بزرگ كه بشم چه كارها كه نميكنم... و فكر اينكه بهشون رسيدم يا نه؟! براي رسيدن چي كار كردم، شايد هم ؛آرزوهام عوض شدن ...
 ياد كتاب، دفتر، جامدادي ،مداد رنگي و مداد شمعي كه فكر ميكردم خيلي گرونه و هيچوقت ار مادرم نخواستم برام بخره ، خط كشي كردن دفترها با مداد قرمزهاي خوشرنگ ،نوشتن مشق توي دفترهاي كاهي كه كاغذ هدر نشه ،تمرين دسته جمعي شعر در وا شد و گل آمد  سوسن و سنبل آمد . انتظار زنگ تفريح و خوردن لقمه هاي مادر..
ياد ذوق و شوق براي زنگ هاي انشا و نقاشي كه اوج احساساتت رو تخليه كني اما افسوس كه اين زنگ ها معمولا به كلاسهاي جبراني و درس هاي عقب افتاده ميرفت!!!
خط كشيدن وسط ميز و قول و قرار با بغل دستي كه وسايل هركي از خط اون  ور تر نره و پايبندي به عهد... قهرهاي 2 دقيقه اي و آشتي هاي زود هنگام بدون هيچ كدورتي .. مهم بودن نوشته شدن اسمم در ليست عاليه  نه بدها ...
ياد اين كه با چيزهاي كوچيك به خاطر دنياي بزرگي كه پشتشه خوشحال ميشدم  مثل نقاشي دوستم  كه براي تولدم كشيده بود..
و ديدن فاصله اي كه با اين حس ها دارم يه اضصراب شيرين برام داره و من رو به اين فكر ميندازه كه چي شد كه اين فاصله به وجود اومد و چه جوري ميشه پرش كرد ! ميشه دوباره برگشت ؟! شايد هنوز دير نيست .. بشه يه فكري به حال اين دل كرد شايد هنوز هم جاي سادگي و صفا تو دلم باشه ،شايد...

اين متن در روز نامه كيهان كار شده است...

0 comments:

Post a Comment

طراحی شده توسط Qwilm!. ترجمه شده به زبان فارسی مجتبی ستوده