9دی

2010-12-27


 زینب باز هم ببین که به حرمت این روز  باز نام حسین را فریاد می زنیم و نمی گذاریم به فراموشی سپرده شود درس این ملت به کسانی که می خواهند با پاشیدن خاک ، چهره خورشید را بپوشانند و فریاد بزنند:
دیگر علی تنها نخواهد ماند
لبیک یا خامنه ای ، لبیک یا حسین است.
لبیک یا سید علی لبیک دیگر به مولاست
زین پس هرروز و هر صبح باندای هل من ناصر حسین لبیک ما به گوش خواهد رسید
لبیک
لبیک 
دیگر علی تنها نخواهد ماند


"ما جملگی یک خاریم درست وسط چشم هرکس که چشم دیدن مولای ما را ندارد. مایک استخوانیم  در گلوی سران فتنه . علی یک بار خار در چشم و استخوان در گلو شد.آن دوره تمام شد. نوبتی هم باشد ، نوبت فرو رفتن خار در چشم اغیار است
یار و استخوان در گلو ؟ هیهات !!!
لب های تشنه وآب فرات ؟ هیهات !!!
فروختن انقلاب به مدل آمریکایی اصلاحات ؟ هیهات!!!
تنها گذاشتن علی در موج تبلیغات ؟ هیهات!!! "


9 دی را ، 9دی را ، 9دی را...
روزی که هرگز در میان صفحات تقویم گم نخواهد شد .
نه برای عاشوراییان که گرچه هرروزشان عاشوراست اما این روز برایشان عاشورایی دیگر است. ونه برای یزیدیان خس وخاشاک
9دی ، حماسه ای از جنس عاشورا اما این بار به جای پیروزی خون بر شمشیر ، پیروزی همه بر هیچ
روزی که گرچه قلبهامان مجروح بود از به آتش کشیدن خیمه عباس پرچم حسین وبه قول داداش حسین بچه بسیجی ها ، ازاین دود شیمیایی شدیم و جانباز ، اما عاشورایی زینبی برپاکردیم تا زینب صحنه ای ببیند غیر از غریبی حسین 
فراوانی حسینیان را ببیند و این بارهم بگوید " ما رایت الا جمیلا"

 منبع:
http://raha-em.blogspot.com/
» ادامه مطلب

بیشمارانه غریب می شویم

2010-12-25


در دکان قطعه 26 را می توان بست اما...
هنوز هم چاه هست و می شود سر در چاه برد و درددل به چاه گفت وقتی علی وجه الله اختیاردار عالم هستی دردخود را به چاه برد پس چه جای تعجب که شیعه همیشه مظلوم باشد...تا بخواهد تریبونی بدست بیاورد ازدستش می گیرند و او را به یاد مولای غریبش ، پناهنده ی چاه کنند وپوزخندبزنند.اما  دریغ که دیگر دوران مظلومیت ها به سرآمده
اگر وبلاگ داداش حسین بچه بسیجی ها را به جرم گفتن حقیقت و رو کردن چهره سران فتنه  و انتقاد فیلتر کردند ماهم درفضای سایبر نگذاشتیم داداش حسین تنها باشد و در وبلاگ هایمان و در شبکه های اجتماعی هم به اعتراض رو آوردیم و حتی تن به فیلتر شدن وبلاگ هایمان دادیم
ما را به جرم کوچک تری فیلتر کردند و سانسور
داداش حسین بدان ما را به جرم کوچک تری مجازات کردند و تنها بردمان را در دانشگاه از ما گرفتند اما تو که مارا میشناسی از کیف هایمان برای برد استفاده کردیم.حتی شادباش رفع فیلتر  قطعه26 رو هم روی کیف هایمان نصب کردیم.باورت می شود؟
این را گفتم چون در آخرین نوشته ات غم غربت دیدم و خواستم بگویم که مگر ما مرده باشیم ، داداش حسین تنها بماند
ماهم ...باهم بیشمارانه غریب می شویم... تا نگذاریم علی غریب بماند.

» ادامه مطلب

آواز عاشقانه ما در گلو شكست... حق با سكوت بود ،صدا در گلو شكست...............

2010-12-14



عيبي نداره، هروقت بخواي حرف حق بزني تريبون رو ازت مي گيرن . مثل دانشگاه ما كه حتي يه برد رو از ما به خاطر بي جنبگي در انتقاد پذيري ازمون گرفتن . اما ما از كيف هامون به عنوان برد استفاده كرديم.وحالا هم براي حمايت از داداش حسين از وبلاگ هامون مايه مي گذاريم و حاضريم همه اش فيلتر بشه

لبيك به صداي هل من ناصر حسين درحال حاضر يعني تنها نگذاشتن همديگه توي جبهه ي ستاره هاي حضرت ماه

» ادامه مطلب

لالایی شیطانی

2010-12-12

حسین علیه السلام وقتی فهمید که قصد کشتنش را دارند برای جلوگیری از شکسته شدن حرمت خانه خدا با ریخته شدن خون ،حج را رها کرد ....  که اگر قرار به قربانی شدن در راه عشق است جایی دیگر ...
خدا حسینش را ،ثار الله را هزینه کرد برای هدایت دلهایی که آوای فطرت را به فراموشی سپرده اند ..
و کوفیان فروختند سر اما را به قیمت دینار  و ما...
ما امروز رضایت دادیم به زیر پا رفتن حکم خدا به قیمت دیدنیک سریال به ظاهر جذاب !! چقدر این روزه بازار کم شدن قیمت ها داغ است !!! چه بر ما گذشته که  به حرمت شکنی و آغاز حرمت شکنی های بزرگتر رضایت داده ایم ؟؟
آوازه خوانی یک زن در تیتراژ پایانی یک سریال در تلویزیون!  به بهانه زنده شدن یاد امام حسین !!
چه شده ؟؟ مگر نه اینکه بردن نام  حسین هر دلی را که بیمار نباشد تکان خواهد داد ؟ پس چه نیاز به تست گرفتن از 50 زن برای خواندن یک لالایی سنتی که نامی هم از حسین (ع) در آن برده نشده است و آغاز راهی است برای حرمت شکنی های بزرگتر !!! و  کاش فقط سکوت بود ! وای بر ما ! وای که کار به تقدیر هم رسیده است !! تقدیر رییس صدا و سیما در جلوی دوربین از یک زن و تشکر که صدای شما دل ها را به یاد حسین می اندازد ‍!!  اگر چنین است که نیست چه بر سر این دل آمده که باید با صدای یک زن کربلایی شود؟؟؟
یا این که هدف وسیله را توجیه خواهد کرد؟؟؟  ما پیرو کدام سیره ایم که اگر سیره اهل بیت علیهم السلام که در هیچ کجای سیره آنها ندیده ایم که وسیله ای را جز به حق به خدمت هدفی قرار داده باشند .. حال چطر می شود به دلسوزی شخصی که در ساخت چنین موسیقی اینچنین اصرار می ورزد باور کرد و مطمئن بود از به کار نبردن نکته های انحرافی در لا به لای گفتگوها و صحنه های فیلم؟!!
مختار از این غفلت و جا ماندن  و این که بعد از به نیزه رفتن سر حسین سر رسید ،پشیمان و تواب بود .. پس چرا ما با دیدن این فیلم بی اعتنایی به حکم خداوند برایمان عادی شود و رضایت دهیم یه تنهایی علی ؟!..........
» ادامه مطلب

دلی که حسینی است به هر طرفش میل نیست

این روزها هرکس یک جور ارادت خود را به سید الشهدا نشان می دهد ....نام حسین غوغا می کند و دل ها را به لرزه در می آورد .. همه دلها هر سال این موقع حسینی می شود و پیام هل من ناصر حسین را که هر روز و هر صبح تکرار می شود و گوش ها یرای شنیدنش را ندارد با صدایی رسا می شنود ..هر سال حسین دل ها را تا کربلا می برد اما به زور نگهشان نمیدارد امرش را برمیدارد می گوید هر که میخواهد بازگردد و بعضی از ما همانند آنهایی که وقتی چراغها را در کربلا خاموش کردند رفتند ،بی سر و صدا می رویم پی زندگیمان و فکر می کنیم دلمان حسینیه ... اما اگر بشنویم ندایی نهیب می زند :
دلا مباش چنین هرزه گرد و هرجایی
که هیچ کار زپیشت بدین هنر نرود
دلی که حسینی است به هر طرفش میل نیست
دلی که حسینی است گه به این ور و گه به آن ور نیست
به فکر دل و دل بخواه و من می خاهم نیست
به فکر حسین است و آنچه حسین می خواهد...
نکند ما هم برویم برای حسین اشک بریزیم ، اشکی که عزیزترین هدیه الهی است و پاک کننده گناهان و جلا دهنده روح و قلب و.... وبعد باز هم برگردیم ،نکند چشممان گریان اباعبدالله باشد و ظاهرمان آنگونه که دشمنان خدا می خواهند !!! نکند با این القائات شیطانی فریب بخوریم که مهم دل است و نه ظاهر ! و یادمان برود ظاهر ما تجلی درون ماست نکند ... نکند یادمان برود پیام قیام عاشورا را که امر به معروف و نهی از منکر بود و نسبت به غرق شدن دوستان و اطرافیانمان بی تفاوت باشیم و سکوت کنیم و به بهانه جذب حداکثری لبخند بزنیم و لبخند بزنیم و لبخند بزنیم....در روزهایی که لذت فرمان بردن از خدا ازمان گرفته شده است و از یاد برده اینم که نفس انسان سرکش است و هر لحظه که رهایش کنی در اوج نزدیکی به خدا هم باشد همه چیز را از دست خواهد داد و پی جنود شیطان خواهد رفت ... نکند به بهانه اینکه عیبی ندارد ،نباید یک تار مو و یک رنگ ناخن بین ما فاصله بیندازد ،لبخند بزنیم و کم کم به یقین برسیم که فاصله ای نیست .. و در این میان هیچکس به این فکر نکند فاصله اندازه یک ظاهر نیست ،اندازه سرنوشتی است که در حال نابود شدن است ،سعادت ابدی که رو به زوال می رود ... یعنی آنقدر زندگی ابدی مان برایمان بی اهمیت شده که سکوت کرده ایم ؟؟؟؟ حال بگذریم از این که مسئله ما تنها حجاب نیست ، عفاف است ، عفافی که هم در مردان و هم در زنان رو به فناست و رفتارهایی که به آن بی توجه ایم، غیرتی که غریب شده ... که امام علی علیه السلام می فرماید : عفت هر مرد به اندازه غیرت اوست .. و حیایی که که دیگر تعرف شده نیست .. غرق شدن انسانها و غرق کردن اطرافیان با خود و به هم خوردن خانواده ها و لبخند و لبخند و سکوت.... و خدا در این میان از یاد رفت
سکوت و سکوت در مقابل زیر پا گذاشتن احکام خدا و بی عفتی و بی وجدانی و ظلم و... و کم کم چهره هامان شبیه مردم کوفه شد ... اگر کمی به وجدانهای رو به خاموشی رجوع کنیم ندایی نهیب می زند که آیا این لبخندها با پنبه سر بریدن نیست؟؟ از پشت خنجر زدن نیست ؟؟ این دنبال محبوبیت رفتن ها تا به کجا؟! خداوند همچنان صبر می کند چون حلیم است ، ای صبر آنقدر زیاد است که حتی وقتی کار به امر به منکر و نهی از معروف هم رسید ،خداوند هنوز نظرش را از ما برنداشته است !!! نمیدانم ام این روزها بهتر نیست به این فکر کنیم که نکند به خاطر این بی تفاوتی ها به حال خود رها شویم !!نکند فرصتی باقی نمانده باشد!! بهتر نیست در این روزها با توسل به حسین به خدا پناه ببریم و از او بخواهیم ما را از این خمودی و سکوت برهانو تا بیش از این غرق نشویم؟؟!؟؟
» ادامه مطلب

روبه خدا با حسين (ع)

2010-12-05


امسال واژه ها، عددها ، مناسبتها و تاريخ ها، يه جور ديگه اي باهم گره خورده اند.و ميخوان يه جور ديگه باهامون حرف بزنن مثل 89 شهيدي كه تو سال 89 پيدا شدند حالا هم روز دانشجو كه مصادف با اولين روز محرم شده، انگار قراره جوينده دانش، اينبار دانش رو باعشق عجين كنه و بره دنبالش
انگار اينبار حسين ( ع) ، خود مي خواهد تضمين كند رسيدن به آخر راه را ، با عشقي كه هستي بخش همه ذرات عالم است ، دانشجو قرار است اباعبدالله را واسطه كند تا همه ي كارها و تصميماتش حسيني شود و روبه سوي تو بگيرد.
اي خداي حسين تورا به لحظه هاي غريب شهادت حسين ، سوگند در روزهايي كه دلمان گرفته و خسته اما هربار با نام حسين كه باآوردن نامش همه دل ها مي لرزد و اين معجزه راه ميانبري است به سوي تو ، مارا درياب
امروز روز شهادت دانشجوياني است كه پيام هل من ناصر حسين را كه هر روز و هرصبح تكرار مي شود شنيدند و لبيك گفتند اگر غبار زمان و بي تفاوتي و مشكلات گوش جانمان را براي شنيدن اين ندا سنگين كرده، امروز بازهم حسين خود به ميان آمد و شنوايمان كرد ، لبيك مي گوييم و اين لبيك پاسخ به لبيك اوست ، خدايا بالبيك به حسين ، به سوي تو مي آييم .مارا به خاطر همه لحظه هاي بي تفاوتي به خاطر همه لحظه هاي غفلت ، به خاطرهمه لحظه هايي كه سكوت كرديم كه مجاز به سكوت نبوديم ، ببخش به خاطر همه كارهايي كه از دستمان بر مي آمد و انجام نداديم ، لحظه هايي كه محور خودمان بوديم و كوتاهي كرديم ، ببخش كه امروز، تصميم ديگري داريم . دراين روزها كه دلمان از اين همه ظلم گرفته در روزگار غيبت خورشيد ، هرچند نائب  صاحب نور، اميد آمدنش را مي دهد، نمي خواهيم مثل اهل كوفه به خاطر خمودي و سكوت مورد سرزنش همه نسل ها قرار بگيريم دلمان مي خواهد به اندازه يك شمع در رفتن تاريكي نقش داشته باشيم با هرانچه در توان داريم، بااميد به تو درس خواندنمان ، كار كردنمان، حرف زدنمان ، نفس كشيدنمان، روشنگري و فهميدنمان ، حتي با خون دل خوردنمان ، خورشيد را به آمدن دعوت كنيم.
سحر چه ذكر خوشي داشت ، شمع با خورشيد
تمام مي شوم اما خوشم كه مي آيي
» ادامه مطلب

لیوانی پر از سراب...!

تازه وارد دانشگاه شده بود. حسابي تريپ دانشجويي ورداشته بود. مرتب و منظم و اتو كشيده.
اگرچه يه كم از فضاي دانشگاه توذوقي خورده بود ولي هي به خودش مي گفت: مرد باش ، نيمه پر ليوان رو ببين !!! مهم سطح علميه!
بالاخره اولين كلاس تشكيل شد، طفلي راس ساعت 8 صبح تو كلاس بود.ولي غير از خدا هيچي تو كلاس نبود.15دقيقه اي گذشت واندك اندك جمع مستان رسيدند. استاد هم ساعت 8 ونيم تشريف فرما شدند. باآمدن استاد ، زنگ املا آغاز شد.استاد معزز شروع به گفتن املا كرده ، چه كلاسِ...
دانشجوي مذكور تو دلش مي گفت كه اين چه كلاسِ...بعد باز به خودش نهيب زد كه نيمه پر ليوان رو ببين!!!
كلاس تموم شد. از اونجايي كه آمپر پرونده بود و احتياج به هواي تازه داشت وارد حياط مدرسه " ببخشيد!اصلاح مي كنم! وارد محوطه دانشگاه شد!!!
قيافه اش تابلو بود كه گيج و منگِ! " موقع ثبت نام باهم آشنا شده بوديم ،سال پاييني ماست!"رفتم سراغش ! بهش گقتم ! كلاس چطور بود؟ طفل معصوم كم مونده بود گريه كنه! شروع كردم به دلداري دادن و از كلاس هاي پرهيجان و رشادت هاي خودم و بچه ها تو كلاس گفتم كه بيا، ببين اونجا چه خبره!!"استاد املا ميگه !يكي sms مي ده ، يكي ده دقيقه آخر كلاس مياد و حضور ميزنه و ميره سي زندگيش!!!بعد از كلي صحبت مي خواستيم خداحافظي كنيم  كه با چهره اي آويزان ازم پرسيد...راستي اينجا سايت داره؟گفتم آره بابا ! ديگه اينقدر هم داغون نيست كه!!!
سايت رو نشونش دادم وارد سايت شد از بخت بدش تو سايت 1 و2 كلاس بود . حين ورودش به سايت شماره 3 با گروهي از دانشجويان كه طي عمليات شهادت طلبانه وارد سايت شدند مواجه شد ! بنده خدا كپ كرد!يا خدا ! چي شده؟ چه خبره؟ چرا اينا اينطوري مي كنن!!!در همين گير و دار ، ندايي به گوشش رسيد .بچه هاااا...
احتمالا داره كانكت ميشه...ثانيه اي چند ، سروصداها فروكش كرد.اَ اَ اَ...!بازم كه نشد. دانشجوي مذكور داشت مفاهيم جديد رو تو ذهنش حلاجي كرد ! يعني چي؟ شد! نشد! بالاخرخ شد يا نشد...؟؟؟
توهمين لحظه بچه هاي معترض رو ديد كه به سمت مسئول سايت لشكركشي كردند.مسئول سايت با چهره اي گشاده رو به معترضين كرد و گفت : مشكلي هست؟ يكي مي گفت ك جونم بالا اومد ولي اين ويندوز بالا نيومد. يكي مي گفت : چرا سيستم ها كانكت نمي شن...مسئول سايت گفت: مشكل از كامپيوتر ها نيست. مشكل از دانشجوِ كه بلد نيست با كامپيوتر كاركنه!جمله قصار مسئول سايت  دانشجوي قصه ي مارو به فكر فرو برد .چه سخن عميقي...
دانشجوي قصه ما شب كه مي خواست بخوابه ، خاطرات امروزشو مرور مي كرد...ديگه از اون ليوان نيمه پر حتي يه قطره آب هم نمونده بود همه اش شده بود سراب...ليواني پر از سراب
» ادامه مطلب
طراحی شده توسط Qwilm!. ترجمه شده به زبان فارسی مجتبی ستوده