خوشا رفتن از خود ........... رسيدن به خويش

2010-12-05

تاحالا شده از همه چيز خسته بشي و بگي كاش اصلا به دنيا نميومدم  واسه اينكه يه عمر بدويي و آخرش هم باكسي كه نشسته بود يكي باشي ، يه عده بيان و با برنامه ريزي هاي بي فكرانه شون سركارت بذارن ، براي اينكه براي مدت كوتاهي ساكتت كنن ، ظرفيت كنكورو ببرن بالا و بگن كه تاچهارسال چيزي ازمون نخواد، كار ازمون نخواد ، و تو جزء دسته بزرگ قرباني ها باشي ، 4سال، هرترم وقتي ازپدرت شهريه ميگيري از خودت بدت بياد كه چرا داري پولي رو كه باهزار رنج بدست اومده ، دودستي تقديم دانشگاه مي كني تا تازه برسي به تحصيلات پايه و مدركتو بذاري لب كوزه و آبشو بخوري  حالا اينا هيچي، هزارتا مشكل ديگه ، نظام نمره محور استاد محور كه اگه بخواي همونم بگيري يابايد پاچه خوار باشي يا...ياكه كلا واسه دل خودت درس بخوني و كار كني كه بيشتر ميرن سراغ اين كار از بيچارگي..
شده سرخورده بشي و فكركني كه داري آب در هاون مي كوبي!!!!
اگه به اينجا رسيده باشي و هنوز هم درحال ادامه دادن، واقعا جاي تعجب داره ، بايد به اينهمه صبر و استقامت افتخار كرد ، اگه به چيزايي رسيده باشي كه من رسيدم ،كاملا عاديه و يه تبريك واقعي بايد بهت گفت
منم همينطوري بودم كه سروكارم افتاد به جاييكه از جنس ديگه اي بود ، جايي دلم مي خواست باتمام وجود كار كنم و چقدر انگيزه و انرژي و وقت داشتم ، تعجب مي كردم ، اين منم؟ كه حال و حوصله ي هيچي رو نداشتم؟ اما اينجا چقدر زنده ام!!! در سرزمين نور ، جايگاه كساني كه پرواز را آموخته و راه كربلا را مي شناختند براي همين ، در بند خاك نماندند،
انقدر تفاوت عجيب بود كه رفتم پيش حاج آقا، روحاني كاروانمون، و ازش پرسيدم چه بر من گذشته
گفت: طبيعيه ، انسان موجود عظيميه و چيزهاي كوچيك ، به حركت وادارش نمي كنه ، مثل اينكه بخواي يه كوهو با حركت دست جابجا كني ،

تو حق داشتي كه درس نخوني ، حق داشتي كه حس نداشته باشي ، " درس بخون تا كارگر نشي ، درس بخون تا شوفر نشي ،درس بخون تا پروفسور بشي " تحريك كننده نيست . موجودي كه خدا از روح خودش در اون دميده ، اگر مي خواست با اين حرف ها به حركت دربيد بايد بهش شك كرد...تنهاچيزي كه انسان رو به حركت درمياره، نيرويي ماوراي همه اينهاست...فقط خدا
...قرارگرفتن تو فضايي كه بوي يكرنگي و خلوص مي داد ، روايت لحظه هاي آدمايي كه ميتونستن مال خودشون باشن ولي نخواستن، لحظه هايي كه ميشد كمي هم به فكر خودشون و خانواده هاشون باشن اما اين نوارو زمزمه كردند، اگرچه نيت خوبي است زيستن اما خوشا كه دست به تصميم بهتري بزنيم. تصميمو گرفتن و بند پوتين محكم كردند و همه ي زندگي شون رنگ و بوي يه تصميم تازه گرفت، ديگه همه لحظه هاشون تو مسير جديدي  جاري شد ، روبه يك ارمان ، يك محبوب، كه درهمه حال به او توكل كردند كه ايمان داشتند "اذا اراد شيئا ان يقول له كن فيكون"
خلاصه از اون روزي كه برگشتم، زندگيم عوض شد ، تازه فهميدم حتي از چيزهاي كوچيك هم به خاطر دنياي بزرگي كه مي تونه پشتش باشه لذت برد، دنيايي كه تو تصميم مي گيري بزرگ باشه يا كوچيك. ديگه حتي از كارهاي روز مره هم لذت مي برم و يه جورايي باهاشون تجارت مي كنم.حتي از نوشتن جزوه هم  كه هميشه سخت ترين كار زندگيم بود و هميشه ناقص بود كم نمي ذارم . دوست دارم مرتب ترين جزوه ها مال من باشه تا كار بچه هارو باهاش راه بندازم.ديگه وقتي توي كلاس مي نشينم فكر نمي كنم توي كشتارگاه نشستم.حتي لحظه هايي كه منتظر اتوبوس هايي كه هميشه دير مي كنن هستم ، عصباني نميشم. از همون لحظه ها هم استفاده مي كنم براي  فكر كردن به راهي كه در پيش گرفتم و اون مبارزه با خودمه، فقط خودم، براي بزرگ كردن دنياي درونم كه كوچيك شده تا بزرگ باشم در همه جا ، موفق ترين ، باراده ترين  ، با گذشت ترين ، مهربان ترين.
به قول شهيدچمران : ميزان حق و باطل باشم براي همه و خدارو در حال رضايتش از من ملاقات كنم.ان شاا...

0 comments:

Post a Comment

طراحی شده توسط Qwilm!. ترجمه شده به زبان فارسی مجتبی ستوده